صبـــــا

امیدوار همه پسندانه باشه!

۲۰ مطلب با موضوع «شعر وادب» ثبت شده است

اول هفته...

و باز هم اول هفته ای دیگر فرا رسید ...

همیشه دعا کنید :

چشمانی داشته باشید

که بهترین هارا  در آدم ها ببیند

قلبی که خطاکارترین ها را ببخشد

ذهنی که بدیها را فراموش کند

و روحی که هیچ گاه ، ایمانش به خدا را از دست ندهد ...

روز اول هفتتون قشنگ

دلتون شاد و لبتون خندون

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سحر غلامی
گنجشک کوچکی هستم

گنجشک کوچکی هستم

مثل گنجشک کوچکی هستم

خسته از حوض نقاشی ،

می شود

آسمان من باشی ؟

نیلوفر جهانگیر

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سحر غلامی

نکند...؟!

به چه کس باید گفت غم تنهایی خویش
این همه محنت و اندوه و پریشانی خویش؟
 
به چه کس باید گفت ؟ که من از دوری تو دلتنگم
سرشب تا به سحر ،
با هجوم همه خاطر های سبزت
با دو چشم تر خود می جنگم
 
به چه کس باید گفت ؟
تو که رفتی دلم از غصه فسُرد
تو که رفتی همه باغچه مرد
تو که رفتی دگر از هیج کجا
پیچکِ شعر دلم آب نخورد ...
 
قلبم از عطر حضور سبزت
ضربانهایش را ،
لحظه لحظه می ساخت
و کلامت به تن خسته من
جان نو می بخشد
 
حال ! احوال مرا میدانی ؟
که دلم در قفس دلتنگی
ذره ذره نفسش میگیرد
آه ! دل من دارد می میرد...
 
کاش میدانستم
حال و احوال تو بی من چونَست
 
نکند رفته ام از یاد و فراموش شدم؟
نکند همچو چراغی کم نور
سر شب تا به سحر
رفته رفته   کم کم
سرد و خاموش شدم؟
 
نکند...؟!
سعیده حکیم
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سحر غلامی
زندگی...

زندگی...

زندگی کوزه آبی خنک و شیرین است

آب این کوزه گهی تلخ ، گهی شور و گهی  شیرین است

زندگی گرمی دل های به هم پیوسته است

تا در آن دوست نباش همه در ها بسته است


تقدیم به همه شما همراهان!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سحر غلامی
حس خوبیست در آغوش خودت پیر شوم ...

حس خوبیست در آغوش خودت پیر شوم ...

حس خوبیست در آغــوش خودت پیر شوم.../اینکه یک عمر به دستان تو زنجیر شوم...
آسمانم شوی و تا به ســــرم زد بپـــــــرم.../با نگاه پــــــر از احساس تو درگیر شوم...
حس خوبیست نفس های تو را لمس کنم.../آنقدر سیر ببوسم ...نکند سیــر شوم...؟
باید ابـــــــــــراز کنم نیــــــــــــت رویایم را .../باید از زاویه شعر تو تفسیـــــــــر شوم...
یک غزل باشم و تا مرز جنـــــــــونت بکشم.../پر از آرایه واندیشه و تفســـــــیر شوم...
اولین تار سفید ســــــــــــــــــــــرم را دیدی.../حس خوبیست درآغوش خــــودت پیر شوم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سحر غلامی

اما بد نشو...

تو بد نباش...

هیچکس را در زندگی مقصر نمیدانم ...
از خوبان ""خاطره
از بدان"تجربه"
میگیرم...!
بدترین ها عبرت می شوند...!
و بهترین ها" دوست"
حرف اشتباهیت که می گویند...
با هرکس باید مثل خودش رفتار کرد.
اگر چنین بود!!!
از منیت و شخصیت هر کس چیزی باقی نمیماند.
هرکس هرچه به سرت آورد فقط خودش باش.
اگر جواب هر جفایی بدی بود.
داستان زندگی ما خالی از آدم های خوب بود.
اگر نمیتوانی آدم خوبه زندگی کسی باشی.
اگر برای یاد دادن همان خوبی هایی که خودت بلدی ناتوانت کردند
اگر همان اندک مهربانیت را از بر نشدند
اگر خوبی کردی و بدی دیدی.
کنار بکش!!!
اما بد نشو...
زیرا این تنها کاریست که از دستت برمیآید .
مهم نیست با تو چه کردند.
تو قهرمان زندگی خودت بمان
تو آدم خوبه زندگی خودت باش
با وجدانت آسوده بخواب.
سرت را پیش خدایت بالا بگیر.
و بخاطر همه چیز شاکر باش...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سحر غلامی

انتظار...

انتظار...

دلا تا باغ سنگی ، در تو فروردین نخواهد شد

به روز مرگ ، شعرت سوره ی یاسین نخواهد شد

 

فریبت می دهند این فصل ها ، تقویم ها ، گل ها

از اسفند شما پیداست ، فروردین نخواهد شد

 

مگر در جستجوی ربنای تازه ای باشیم

وگرنه صد دعا زین دست ، یک نفرین نخواهد شد

 

مترسانیدمان از مرگ ، ما پیغمبر مرگیم

خدا با ما که دلتنگیم، سرسنگین نخواهد شد

 

به مشتاقان آن شمشیر سرخ شعله ور در باد

بگو تا انتظار این است ، اسبی زین نخواهد شد


علیرضا قزوه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سحر غلامی
افسانه ها و قصه های ملل

افسانه ها و قصه های ملل

افسانه ها و قصه های ملل

ترجمه : م - پورکریم

این مجموعه شامل 25 داستان ازملل های مختلف هست و مناسب برای نوجونان

که من یکی از داستان های اون به نام قاضی طمع کار را در وبلاگم براتون نوشتم .که داستان جالبی بود به نظرم.

دریافت - افسانه ها و قصه های ملل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سحر غلامی
فروشنده

فروشنده

فروشنده

برنارد مالامد

ترجمه شهریار بهترین

این ترجمه ای است از کتاب :

 the Assiscant by Bcmard Malamud

Published  by Avon Books  September 1980

در داستان فروشنده بار دیگر برنارد مالامد به محله های فقر زده و عقب مانده ی بروکلین نیویورک باز می گردد تا انچه را که به دوران کودکی و نوجوانی اش از این محله ها در ذهنش ثبت کرده است با بیانی ساده وظریف به تصویر کشد و بدینسان با قلمش از انسان دفاع کند .

قهرمان داستان او ، همچون انسان های زندگی واقعی ،آدم هایی چند بعدی هستند . آدم هایی که خطاها و کجروی ها و پلیدی های آنان در کنار درستکاری ، انسان دوستی و نیک اندیشی هایشان به موازات هم در آن ها بروز می کند ودهرکدام از این صفات تاثیر خاص خودشان را در زندگی به جا می گذارد از خطاهایشان مجازات می بینند و از درستکاریهایشان پاداش می گیرند . احترامشان به انسان ها ، احترام متقابل آن ها رادر پی دارد و عشقشان به آدم ها با عشق پاسخ داده می شود . فرانک آلپاین قهرمان فروشنده برای رسیدن به این نقطه روشن و پر امید با تمام توان سعی می کند روحش را از زشتی ها پالایش دهد تا سزاوار دست یابی به عشق باشد و در این راه همه ی سختی ارا تحمل می کند ...

دریافت - فروشنده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سحر غلامی
سرنوشت یک زن

سرنوشت یک زن

سرنوشت یک زن

از آرتور هیلی

(در لوترن انگلستان زاده شد نخستین اثرش یک نمایشنامه تلویزیونی «پراوز به داخل خطر»بود که بعدا به صورت فیلم درآمد .آثار دیگر او عبارتند از:«تشخیص پزشکی نهایی»،«درمکان های بلند»،«فرودگاه»،«رباخواران»،«چرخ ها»)

ترجمه دکتر حسین سروری

داستان  درباره ی زنی با شهامت و جسورا بنام سیلاست ، سیلا یک ویزیتور مواد داروئی است داستان بیشتر برگرد حوداث و اتفاقات که در جریان کار می افتاد ... سیلا  دست به کارهایی میزنه که حتی مردان هم از انجام آن عاجزند و تحسین هم رو برمی انگیزنه ...

داستان خیلی جذاب و جالبیه!  سیلا یک زن منحصربفرد وقوی !

دریافت- سرنوشت یک زن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سحر غلامی